جدول جو
جدول جو

معنی تعویض کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تعویض کردن(چَ گَ کَ دَ)
بدل کردن. تبدیل کردن. تغییر دادن. تاخت زدن. و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تعویض کردن
عوض کردن بدل کردنعوض دادن
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تعویض کردن
بدل کردن، عوض کردن، معاوضه کردن، جایگزین کردن، جانشین کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تعویض کردن
ليحلّ محلّ
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تعویض کردن
Interchange, Swap
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تعویض کردن
échanger
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تعویض کردن
scambiare
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تعویض کردن
обменивать , обменивать
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به روسی
تعویض کردن
austauschen, tauschen
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تعویض کردن
обмінювати , міняти
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تعویض کردن
wymieniać
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تعویض کردن
交换
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تعویض کردن
تبادلہ کرنا , تبدیل کرنا
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به اردو
تعویض کردن
intercambiar, trocar
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تعویض کردن
intercambiar
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تعویض کردن
পরিবর্তন করা , পরিবর্তন করা
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
تعویض کردن
kubadilisha, kubadilishana
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تعویض کردن
değiştirmek
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تعویض کردن
交換する , 交換する
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تعویض کردن
להחליף , להחליף
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به عبری
تعویض کردن
बदलना , अदला-बदली करना
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به هندی
تعویض کردن
menukar
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تعویض کردن
แลกเปลี่ยน , แลกเปลี่ยน
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تعویض کردن
ruilen
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تعویض کردن
교환하다
تصویری از تعویض کردن
تصویر تعویض کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ گُذَ)
تسلیم کردن. بخشیدن: عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ پَ تَ)
دعای دفع بلا کردن. حرز بستن. محفوظ کردن. در پناه قرار دادن. دعای دفع بلا قرار دادن:
از این دیو تعویذ کن خویشتن را
سخنهای صاحب جزیره خراسان.
ناصرخسرو.
تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را
محمود براهیم بود بر سر عنوان.
مسعودسعد.
از زعفران روی من و مشک زلف دوست
تعویذ کرده ام، ز من آن دیواز این گریخت.
خاقانی.
و رجوع به تعویذشود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعویذ کردن
تصویر تعویذ کردن
دفع بلا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویق کردن
تصویر تعویق کردن
به واپس انداختن دیر کردن تاخیر و درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفویض کردن
تصویر تفویض کردن
تسلیم و بخشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویل کردن
تصویر تحویل کردن
نقل مکان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعجیل کردن
تصویر تعجیل کردن
شتافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعریف کردن
تصویر تعریف کردن
باز گفتن، بازگوکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعیین کردن
تصویر تعیین کردن
گماردن، گماشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تسلیم کردن، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن، محول کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد