تسلیم کردن. بخشیدن: عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان)
تسلیم کردن. بخشیدن: عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دَر این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان)
دعای دفع بلا کردن. حرز بستن. محفوظ کردن. در پناه قرار دادن. دعای دفع بلا قرار دادن: از این دیو تعویذ کن خویشتن را سخنهای صاحب جزیره خراسان. ناصرخسرو. تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را محمود براهیم بود بر سر عنوان. مسعودسعد. از زعفران روی من و مشک زلف دوست تعویذ کرده ام، ز من آن دیواز این گریخت. خاقانی. و رجوع به تعویذشود
دعای دفع بلا کردن. حرز بستن. محفوظ کردن. در پناه قرار دادن. دعای دفع بلا قرار دادن: از این دیو تعویذ کن خویشتن را سخنهای صاحب جزیره خراسان. ناصرخسرو. تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را محمود براهیم بود بر سر عنوان. مسعودسعد. از زعفران روی من و مشک زلف دوست تعویذ کرده ام، ز من آن دیواز این گریخت. خاقانی. و رجوع به تعویذشود